آمدی جانم به قربانت ولی خب، دیر بود
من خودم رفتم سراغ آن یکی دلداده ام!
+ گذشت اون روزایی که می گفتن دل یکی دلدار یکی! الان میگن: این نشد اون یکی :|
++ لا اقل عاشق معشوقه ی مردم نشوید / که به فتوای همه مظهر حق الناس است... (نفیسه سادات موسوی)
آمدی جانم به قربانت ولی خب، دیر بود
من خودم رفتم سراغ آن یکی دلداده ام!
+ گذشت اون روزایی که می گفتن دل یکی دلدار یکی! الان میگن: این نشد اون یکی :|
++ لا اقل عاشق معشوقه ی مردم نشوید / که به فتوای همه مظهر حق الناس است... (نفیسه سادات موسوی)
روزهای من
یکنواختند و تکراری
این ها همه یعنی
باید بیایی ... !
+ تو در کنار خودت نیستی نمیدانی / کنار تو بودن چه عالمی دارد (فرامرز عرب عامری)
در را با خشم کوبید و رفت. چند ساعتی
خیابان ها را متر می کرد! آرامتر که شد، عصبانیتش که خوابید، برگشت! در را
باز کرد و زن را دید. گوشه ی هال زانوهایش را بغل کرده بود و گریه می کرد! و
حتما موهایش هم از دو طرف ریخته بود روی شانه هایش... :)
+هرکسی برای خالی شدن یه حرکتی می زنه. یکی راه میره، یکی داد میزنه و یکی هم گریه می کنه!
++ توی دعواها مراقب دلِ طرف مقابل باشیم...
+++ گویند که عشاق جهان عقل ندارند / یعنی تو خری، من به مراتب ز تو خر تر (علیرضا فیاض)
گفت: فراموشش کن!
تو می تونی!!
گفتم: نه!
نه اینکه نشه
نه اینکه نتونم
نمی خوام !!
+ آرزو ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺑﺸﻮﻡ / ﻫﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺪﺵ آﻣﺪﻩ ، آﻣﺪ ﺑﻪ سرش (نیما شکر کردی)
مدتی هست
که تنها
به تو
می اندیشم ...
+ در خم زلف تو، پابند جنون شد دل من / بیخبر از دو جهان غرقه به خون شد دل من (صبوحی)
++ این یه مدت که میگم میتونه یک عمر باشه حتی!
کاش
رسیدن به تو
شبیه رسیدن به
جوابِ معادله های ریاضی بود
یه راه حلی کلی داشت!
یاد می گرفتم
حفظ می کردم
اصن تقلب می نوشتم(!)
اما
خلاصه به مقدار x می رسیدم و می رفتم
سوال بعدی ...
+ تقلب خر است :|
++ راه حل های پیچیده خرتر :/
+++ برای رسیدن به تو هیچ راهی به ذهنم نمیرسه:/ دقیقا حال الانم شبیه اون لحظه هایی که خوندم اما یادم نمیاد که بنویسم!
حالش خوب نبود، تعریف ها، مدلها، فرمولها، هر چه را که خوانده بود فراموش کرده بود! دل تو دلش نبود. فشارش هم افتاده بود. زیر لب دعا می خواند و دستانش را مُشت کرده بود. همان جور که تکان تکان می خورد چشمش را چرخاند تا نگاهی به اطراف بیاندازد که در نیمه راه به دام افتاد! دو ردیف آن طرفتر، درست مقابل در، پسرک زیر زیرکی در حال براندازش بود...
+ و حتما همین جا بوده که شاعر میگه:
ببین از فرط تنهایی رسیده تا کجا کارم / که با صد تا کلک باید دو واحد با تو بردارم
++ در موقع امتحان حواستان به سوال ها باشد بهتر است...
گفت: ان شاالله خدا قسمتت کند بابا
آنوقت می فهمی که زن ها
آنقدر ها هم
آش دهن سوزی نیستند ...
+ دلداری می داد اما ، به سبک قدیم !
++ سر تو با همه شهر در افتادم من ...
در حالت عادی سالی و دوازده ماه یک خطی چیزی می نوشتیم
و حالا که در فرجه های امتحانات به سر می بریم
عجیب نوشتنمان می آید!
+ الهی العفو ... :|
مادرش هرچند با دلهره ، هرچند با ترس ، می رود. می رود تا رقم زند فردای پسرک را، می رود تا حرف را به میان بکشد و جوابی بشنود که تکراری ست، که بارها شنیده است:
" پدرش دختر به فامیل نمی دهد! "
خودش هم که همیشه میگوید :
" ایشان جای برادر ما هستند "
دخترک را دوست داشت، خیلی هم دوست داشت. دخترک اما ... شاید دوستش داشت شاید هم، دوست نداشت !!
دل را به دریا زدن "هنر" می خواست. پسرک هنرش را داشت. زدن به سیم آخر "جرئت" می خواست. پسرک جرئت هم داشت..
دختر هرچه محجوب تر هر چه با حیاتر؛ حرف زدن با او سخت تر! دختر هر چه خانم تر؛ خواهانش بیشتر!!
" میان اینهمه عاشق که دنبالت به صف هستند / شبیه تیم پیروزی ، از آخر اولم بانو "
دست دست کردن ها همیشه خراب می کنند زندگی را، نباید کار از کار می گذشت!
اگـر دهـه ی 70 بود نامـه ای می نوشت ، اگر دهه ی 80 بود اسمس می داد لابد!! اما حالا راهی به جز تلگرام نمانده بود ...
چه بهانه ای بهتر از آلودگی هوا، چه دلیلی بهتر از احوال پرسی و چه لحظه ای بهتر از آخر شب که همه خوابند؟!
قید یک سری چیزها را باید می زد مثلا خجالت، مثلا رودربایسی، مثلا غرور، مثلا مثلا هایی که دست و پا گیر است!!!
زد قید هرچه هست حتی خودش را ، نوشت ، فکر کرد و نوشت، هرچه بود و نبود در دلش نوشت:
" گفته ای مثل برادر دوستم داری ولی/ کاش من یار تو بودم، مابقی داداش ها "
ای کاش جواب بانوی قصه این باشد:
" از سرِ بیکاری امشب، خواستم تا یک به یک / بشمُرم حاجاتِ خود، دیدم نود درصد تویی "
شاعر شعر ها را نمیشناسیم +
! این داستان ، داستانی بیش نیست ++