رعد و برق زد
نم بارون افتاد روی صورتش
با اخم و ناراحتی گفت:
دوباره شروع شد...
تک بیت نه چندان مربوط!
+ عشق یعنی منِ سرماییِ تب دارِ مریض / ژاکتم را بدهم تا که تو سرما نخوری (مهدی اکبری)
رعد و برق زد
نم بارون افتاد روی صورتش
با اخم و ناراحتی گفت:
دوباره شروع شد...
تک بیت نه چندان مربوط!
+ عشق یعنی منِ سرماییِ تب دارِ مریض / ژاکتم را بدهم تا که تو سرما نخوری (مهدی اکبری)
ظاهرا اسمش "رقیه" بود
دوستش گفت:
ببین! چادرت خاکی شده ها!!!
برگشت به چادرش نگاه کرد و گفت:
چادر باید خاکی باشه دیگه...
+ اینجاست که باید بگیم: به روح امواتت صلوات، که هم اسمت روضه ست! هم رسمت!!!
++ آدم اسم و رسم دار به این میگن...
رفته بود خواستگاری... وقتی صحبت های اولیه با دختر خانم تموم شد، وقتی داشت از اتاق میومد بیرون، انگشتر عقیقشُ از دست راستش در آورد! هم زمان که بلند می شد، گفت: این طوری خیالم راحت تره...
+ شاعر می فرماید: انگشترم، انگشترت را دوست دارد... بعله :)
X : باورم نمیشه این آدمِ مغرور و نچسب قابل تحمل باشه..
Y : شاید برای تو قابل تحمل نباشه، خلاصه یه نفر هست که همین آقای مغرور و نچسب، همه ی دنیاشه!
+ قرار نیست همه برای ما ساخته شده باشن :|
گفت: خوش به حالت خیلی شادی :/
گفتم: زندگی دو روزِ، بخـــند :)
ولی دلم میخواست بگم:
+ آنچه از سیمای من پیداست غیر از درد نیست / گرچه گاهی پشت یک لبخند پنهان می شود (محمد سلمانی)
- میشه برام یه کاری کنی؟
+ چی؟
- مراقب خودت باش!!
+ ...
+ سوال کردم از او عشق چیست؟ چشمانش / سکوت ریخت برایم، جوابِ خوبی بود... (سید حمید رضا برقعی)
گفتم: میدونی دردم چیه؟
گفت: چی؟
گفتم: بیشتر از خودم دوستت دارم!
گفت: این که درد نیست!
گفتم: چرا اتفاقا خیلی هم هست
گفت: چرا؟
گفتم: چون تو این حالِ منو نمی فهمی...
+ ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد / در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد (حزین لاهیجی)
چشمم شوره!
یه جفت مرغ عشق داشتیم، امروز داشتم نگاهشون می کردم، به این فکر می کردم که چه جالب و خوبه که اینا 24 ساعته چسبیدن به هم!! واقعا چسبیده بودن به هم و تکون نمی خوردن! ینی هر بار من دیدم همین جوری کنار هم واستاده بودن:| چند دقیقه بعد دیدم که یکی از بنده های خدا کفِ قفس افتاده و اون یکی بالای سرش :(
جفتش مُرد... تنها شد... خدا صبر بده ...
+ منتظرم خودشم سکته کنه بمیره :|
++ بعدِ تو داغترین سوژه ی مردم بودم / قل هو الله احد ، رکعت چندم بودم؟! (حمید رضا یوسفی)
- تولدت کیه ؟؟
+ مهمه ؟؟
- آره !!!
+ اگه بود خودت می فهمیدی !!!
شکایت میکنی اما خودت هم دریقین،هستی / در این عاشق شدن با من گناهی مشترک داری (مسعود غلامی)
- چرا ساکتی؟
+ چی بگم؟؟
- حرف دلتو!!
+ حرف دلو نمیگن، مخاطب خودش می فهمه
- اگه نفهمید؟؟
+ اگه نفهمید یعنی مخاطبِ دلِ ما نبوده...
+ تو کز خاموشیم فهمی نداری / چه خواهی فهم کردن از کلامم (شفیعی کدکنی)
- تو آدم نمیشی!
+ میدونم :))
- خجالت بکش!!
+ حق به حق دارش به سختی می رسد این روزها / ترس دارم مالِ هر کس غیر من باشی تو هم (طاها قلیج خانی)
- می خوام طلاقش بدم
+ چرا؟!
- زنِ زندگی نیست!
+ چه طور؟
- از اولش اشتباه کردم
+ بیشتر فکر کن
- فکرامو کردم
+ مثل اون روزی که اومدی و گفتی "فکرامو کردم" می خوامش؟؟؟
- اون موقه خر بودم الان سر عقل اومدم
+ الان خرتری ، خبر نداری !!!
+ عرضی ندارم :|
کاش زندگی ام فیلمی بود، الکی... فیلمی متولد می شدم، فیلمی بزرگ می شدم، فیلمی عاشق می شدم، فیلمی زندگی می کردم و فیلمی ... !
توی فیلم ها کودک به دنیا که می آید، پدر از پشتِ شیشه نگاه می کند و در دلش قند آب می شود! توی فیلم ها بچگی ها بهتر هستند؛ فوتبال بازی کردن پسرها در کوچه و خاله بازی دختر ها در خانه قشنگ تر به چشم می آید! توی فیلم ها عاشق شدن خوشگل و خوشمزه است؛ با یک نگاه دل می بندد پسر داستان و با یکی دو تا دوستت دارم، دل می بندد به او دخترک، می روند بستنی قیفی می خورند و قدم می زنند و می خندند و در آخر هم با همه ی سختی ها، پدر دخترک راضی می شود و آن دو می رسند به هم! توی فیلم ها زندگی ها قشنگ تر هستند! انگار از پشت لنز دوربین زندگی را دیدن لذتش بیش تر است...!!!
تصور کن دختری را که روز تولدش " پیراهن مردانه ی چهارخانه " هدیه گرفته باشد! یا پسری را که، دوستش به او " گلِ سر " صورتی داده باشد! تصور کن معلمی را که تمام دانش آموز هایش مردود شده باشند و مدیر او را توبیخ کرده باشد! تصور کن مادری را که در 9 ماهگی فرزندش را سقط کرده باشد و امیدی به زندگی نداشته باشد! تصور کن دنیایی را که "برق" نداشته باشد! خانه ای را که "مـادر " نداشته باشد! اتاقی را که " در " نداشته باشد!
تصور کن زندگی مان عشق نداشته باشد ...
+ من نمی دانم چه چیزی پای بندم کرده است / کوه اگر پا داشت تا حالا از اینجا رفته بود (حسین جنتی)
از آن طرف می آمد که دیدمش! دو طرف را نیم نگاهی کرد و رد شد. نزدیک کوچه مرا هم دید! سر به زیر بود، سر به زیرتر شد و آرام از کنارم گذشت ...
+رنگِ چشمت را نمی دانم به جانِ مادرم / بس که من را دیدی و سر را به زیر انداختی (شاعرش را نمی شناسیم)